❤ρєѕαяє тαηнα❤
تا ابد دوست دارم تنها بهانه ی زندگی...
|
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
.
.
.
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه در این خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو یاد همه چیز را رها کرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد
باور عشق برایش سخت است ...
ای خدا باز به یاری نسیم سحری
می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن…
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد …
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده..
به بازیش میگیریم …
هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر…
هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر…
تقصیر از ما نیست
گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را می طلبد؟
در آینه چشم هایم بنگر چه می بینی؟
آیا می بینی که تو را می بیند؟
صدای طپش قلبم را می شنوی که فریاد می زد دوستت دارم؟
دوست ندارم که بگوییم دوستت دارم
دوست دارم که بدانی دوستت دارم
دوستت دارم
گویم دوستت دارم شاید تصور کنی تنها چند واژه ی ساده را در کنار هم گذاشته ام و جمله ای را بیان کرده ام. اما...
این تنها یک جلمه نیست. دنیای لبریز از رویاهای سبز و سرخ.
همین جمله ی کوتاه.
آری... همین چند واژه خود کتابیست سرشار از معنا.
دوستت دارم یعنی بی حضور تو زندگی برایم بی معناست.
ديگر نيازي به آدمي از جنس تو ندارم...
دنيا عوض شده يا من بزرگ شده ام و عاقل؟!
احساساتم را كنترل مي كنم!!!
گاهي قفل ميزنم و گاهي سركوبش مي كنم...
گاهي رهايش مي كنم در هرچه نامرديست!!!
آدينه ي خوبي نيست...
پر از نگراني و فكر و خيال!!!
اين روزهاي تكراري را دوست ندارم...
اين آدم ها را هم همين طور!!!
هيچ كس و هيچ چيز ديگر شادي را به صورتم نمي آورد...
قلبم تنهاست وجودم بيشتر...
جايي براي كسي نيست!!!
خسته ام...
خسته...!!!
امــــروز . . . دوبار دلتنگ شدم ! . . یک بار برای تو . یک بار برای تو ..!
اول برای نداشتنت . . . . . . دوم برای نداشتنم. . . .
دوستت دارم و نداری ام ! باید رفت . . . .
دنیای ما اندازه ی هم نیست
من عاشق بارون و گیتارم
من روزها تا ظهر می خوابم
من هر شبو تا صبح بیدارم
دنیای ما اندازه ی هم نیست
من خیلی وقتا ساکتم، سردم
وقتی که میرم تو خودم شاید
پاییز سال بعد برگردم
دنیای ما اندازه ی هم نیست
می بوسمت اما نمی مونم
تو دائم از آینده می پرسی
من حال فردامم نمی دونم
تو فکر یه آغوش محکم باش
آغوش این دیوونه محکم نیست
صد بار گفتم باز یادت رفت:
"دنیای ما اندازه ی هم نیست"
به تو دل بستنم اشتباه بود ، سهم من از امروز ، تاوان اشتباهات دیروز بود.
اشتباه من از آغاز جمله گویا بود ، بارها توبه کردم ، اینبار عاشق شدنم گناه بود.
این قلب من بود که بی گناه بود ، تو مرا فریب دادی ، دل تو بی وفا بود.
بی وفا بود که قلبم را شکست ، شیشه ی عشق مرا با نا مهربانی شکست.
نه یک بار ، نه دو بار ، بارها شکست ، و مدتها ویرانه ای بود از جنس تنهایی ها.
فریب تو خوردن از سادگی من بود ، میپذیرم که عشقت یک بازی بود.
در همین مدت نیز تو دلسوز من بودی ،حرفهای عاشقانه ات تنها ، دلداری بود .
قلبم میگوید ساده نبودم ، عاشق بودم ، احساسم میگوید ساده بودی ، بیچاره بودی سرنوشت
میگوید نه ساده بودم و نه
بیچاره بودم ، اسیر یک عشق دروغین بودم.
در آغوش تو خوابیدنم اشتباه بود ، حس کردم که مال منی ، بوسیدن لبهایت حرام بود!در این بازی
، من بازیچه بودم ، تو
بازیگری بود که حتی به بازیچه ها نیز هیچ احساس پاکی نداشت .
تو آتشی بودی که تنها لحظه ای که در آغوش من بودی شعله ور میشدی ،
من شمعی بودم که با گرمای سوختنم در هوای سرد قلب تو زنده مانده بودم
دلبستن به تو اشتباه بود ، سهم من از دیروز ، تنهایی امروز بود.
نفرین به عشق به عاشقی/نفرین به بخت و سرنوشت
به اون نگاه که عشقتو/تو سرنوشت من نوشت
نفرین به من نفرین به تو/نفرین به عشق منو تو
به ساده بودن منو /به اون دل سیاه تو
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد .وسعت تنهائيم را حس نکرد .
در ميان خنده هاي تلخ من گريه پنهانيم را حس نکرد
.در هجوم لحظه هاي بي کسي درد بي کس ماندنم را حس نکرد .
آن که با آغاز من مانوس بود . لحظه پايانيم را حس نکرديادته
بهم گفتي دوسم داري؟ يادته گفتي عاشق مني؟
يادته گفتم آخر تنها ميشم؟ يادته گفتي تنهات نميذارم؟ يادته گفتي هميشه با مني؟
يادته گفتم ازياد آخر ميرم؟ يادته گفتي دلت پيش منه؟ يادته گفتم اينا حرفه همه؟ يادته
گفتي من دوستت دارم؟ يادته گفتم که باور ندارم؟
يادته گفتم اين عشق تا کجاست؟ يادته گفتي تا نفس با ماست؟
يادته گفتم که باور ندارم؟ يادته گفتي که آره حق دارم؟ حالا ديدي که همش حرف بودفقط؟
حالا فهميدي همش ادعا بود؟ بوي نفسات هنوز مستم ميکنه کنارم
نيستي ولي با نفسهات گرم ميشم زيبايي چشمانت هنوز افسونم ميکنه
کنارم نيستي ولي چشمانت در چشمانم نقش بسته
صدايت هنوز از خود بي خودم ميکنه کنارم نيستي ولي
جز صدات نميشنوم تو کنارم نيستي اما من چيزي جز تو ندارم
بعضي عشق ها آتشين اما كم عمق و سطحي هستند گردبادي بر پاي مي كنند
و زود هم سرد مي شوند اما بعضي عشق ها عميق است و ملايم چون يك نخ باريك
شروع مي شود و در طول زمان استمرارمي يابد
ببین با کدام آیه می آرمت
غزل مهربانتر شد ای مهربان
به جان خودت دوست میدارمت
خیانت تنها این نیست كه شب را با دیگری بگذرانی ...
خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد !
خیانت تنها این نیست كه دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ...
خیانت میتواند جاری كردن اشك بر دیدگان معصومی باشد !
وقتی روزنه ی امیدی برای عبور نیست رفتن برای چه؟
چه خوش خیال است !
" فاصله " را می گویم
به خیالش تو را از من دور کرده
نمیداند تو جایت امن است
اینجا
میان دلم ......
بس که دیوار دلم کوتاه است . هرکه از کوچه ی تنهایی من می گذرد ، به هوای هوسی هم که شده . سرکی می کشدو می گذرد …
بگذار سرنوشت هر راهی را که می خواهد برود
ما راهمان جداست
بگذار این ابرها تا میتوانند ببارند
ما چترمان خداست
روی قلب خود می نویسم : دوستت دارم ، به امید همیشه با هم بودن
این سه نقطه را برای تو گذاشته ام
همیشه اینها نشانه ی سانسور نیست
هزار حرف و تصویر و رویا در آن خوابیده
مثل من كه وقتــی نگاهت می كنم
سه نقطه بیشتر نمی بینم:
تــــو ، من و خــــدا...
گاهی حرفهایی است برای نگفتن
فاصله ای است برای پر نشدن
فاصله ی من و تو اندازه بی کسی من است
و بی کسی من اندازه تمام غرور تو....
رفتي...
و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت
و بعد از رفتنت ، رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني دانه بر مي داشت
تمام بالهايش غرق در انبوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشم هايم خيس باران بود
اینجا در قلب من حد و مرزی
برای حضور تو نیست
به من نگو که چگونه بی تو
زیستن را تمرین کنم
مگر ماهی بیرون از آب
می تواند نفس بکشد؟؟؟
مگر می شود هوا را از
زندگیم برداری و من
زنده بمانم؟؟؟
بگو معنی تمرین چیست؟؟؟
بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟
بریدن از خودم را؟؟؟
خسته ام ...!
خسته نبودنت ...!
خسته از روزهایی که بی تو شب میشود
و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد
تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند
و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد ...!
میگذرد ...!
میگذرد
و باز هم میگذرد
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی
nina
دوستت دارم قسم به اون نگاهت دوستت دارم قسم به چشم پاکت